مهم ترین علاقه های زندگی ام

مهم ترین علاقه های زندگی ام نیو وبلاگ مهم ترین علاقه های زندگی ام


اما این دفعه، یك جایش فرق می كرد. به آن صفحه خاص كه رسیدم یك دفعه مكث كردم و وسط پیاده رو ایستادم؛ عین فیلم ها كه یك دفعه شخصیت داستانش شوكه می گردد و بی حركت تا لحظاتی باقی می ماند. خواندمش؛ یك بار دیگر، دو بار دیگر، ...بله! واقعی بود. اسم من در كنار اسم چند نفر دیگر (یكی شان مازیارخان فكری ارشاد عزیز بود كه اگر صلاح بداند با بیان شیرین خودش در این باره توضیح خواهد داد) در كادری مستطیلی جهت دعوت به همكاری با ماهنامه فیلم چاپ شده بود. پیش از آن، یك سالی بود كه برای مجله چیزهایی می نوشتم كه یك بارش هم در صفحه نقد خوانندگان چاپ شده بود؛ چیزی درباره سلام سینمای مخملباف. منتها فكرش را نمی كردم كه چنین دعوتنامه ای را ببینم. مانده بودم چه كار كنم. به راهم ادامه دهم و بروم خانه؛ یا همین الان راهی دفتر مجله شوم! عقل ناقصم حكم داد كه پیش از رفتن به مجله، تلفن كنم و از قبل هماهنگی داشته باشم! تماس گرفتم؛ كی؟ یك روز مانده به تعطیلات! آن موقع منشی مجله فكر كنم خانم الادینی بود كه البته آن موقع هنگام تماس نمی شناختمش. هول زده گفتم كه من فلانی ام و برای همكاری با مجله دعوت شده ام؛ الان بیایم؟ می گردد حدس زد كه چهره خانم الادینی از شنیدن این جملات احمقانه، چه وضعیتی پیدا كرد. منتها خیلی مودبانه یادآوری كرد كه دو ساعت دیگر دفتر تعطیل می گردد و الان هم كسی نیست پذیرای این مورد باشد و حضورتان بماند برای پس از تعطیلات. باز با نبوغی سرشار پرسیدم كه منظورتان پس از پنجم فروردین است؟ و باز هم همان لحن مودبانه كه خیر؛ نیمه دوم فروردین تشریف بیاوردید!

این كه این جوانك بیست و پنج شش ساله، آن زمان، در طول تعطیلات نوروزی چقدر انتظار كشید و در تصور مواجهه با هر كدام از نام های مشهور مجله چه خیال پردازی ها كرد و با خودش چه اندازه تمرین كرد كه چه بگوید؛ بماند. این هم كه احمد امینی بزرگوار بعنوان كسی كه از بین خوانندگان مرا برگزید و مجید اسلامی نازنین بعنوان كسی كه بسیار بسیار راهنمایی می كرد چگونه باید نوشت و آن سه عزیز گرداننده اصلی مجله كه فضای مساعد برای چاپ مطالب فراهم كردند، الان تا چه حد از كرده خود پشیمان هستند، بماند! الان به هر حال نگاهم به سینما و بحث نقد، بسیار فرق كرده است. آن موقع دانشجویی بودم كه كله پربادم آكنده بود از نظرات وبر و گرامشی و ماركس و علی و سنت اگوستین و هابز و غیره؛ و گمان داشتم می گردد دنیا و هم فیها خالدونش را بسی تغییر داد و یكی از بهترین راه های بیدارباش برای این تغییر هم سینما است و حرف زدن درباره وجوه بیداربخش آن! ولی به مرور آموختم كه سینما مقرر است تو را با خلوت خودت مواجه كند و نه با ازدحام بیرون از آن، كه اگر در این خلوت، مكاشفه ای كوچك هم صورت گیرد، بزرگ ترین تغییرات را رقم زده است، و تحلیل فیلم هم به دنبال چرایی و چگونگی همین مواجهه ها و مكاشفه ها است.اما امروز...جای این سوال بسیار باقی است كه پس از بیست سال، كجای این وادی ایستاده ام؟ چه به دست آورده ام؟ و چه تأثیری ولو اندك و ذره ای، در جایی گذاشته ام؟

هنوز هم نوشتن و خواندن درباره فیلم، از مهم ترین علاقه های زندگی ام است. هیچ وقت خدا وسوسه نشدم این مسیر، راهی باشد برای ناخنك زدن به حوزه های دیگری همچون فیلمنامه نویسی و كارگردانی و بقیه فضاهای اجرایی سینما؛ حتی تدریسش؛ كه البته بضاعت شان را هم نداشته ام و ندارم. شاید همین ارضای روح و نفس، هرچند در موقعیت راكدی صورت می گیرد، خودش بزرگ ترین دستاورد این دو دهه در این حیطه برایم باشد. كم می نماید؛ ولی...

5.0 / 5
5348
1396/12/29
17:50:19
تگهای مطلب: فضا
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
X
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۳ بعلاوه ۱
newweblog.ir - حقوق مالکیت معنوی سایت نیو وبلاگ محفوظ است

نیو وبلاگ

وبلاگ عمومی