ریشه های انقلاب: استبداد و استبداد زدگی

ریشه های انقلاب: استبداد و استبداد زدگی نیو وبلاگ: تاریخ، شركت بیمه نیست كه فرد و یا حكومتی را تضمین كند. تاریخ نیك و بد افراد، حكومت ها و دولت ها را ثبت و ضبط می كند و به دست نسل های بعدی می سپارد تا با انصاف در مورد آن ها قضاوت شود و چراغ راه آیندگان باشد. بررسی زمینه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و همچون مذهبی مردم ایران در دوران قاجار، نشان از یك جامعه ضعیف، روستایی و استبدادزده با پیشینه ای از خصوصیت های ناشی از حاكمیت مطلق حكام مستبد دارد. جامعه ای كه به حقوق و وظایف خود آشنا و واقف نبوده و هم چون رعیتِ حاكمان خویش و زیر سلطه آنان زندگی می كرد و در فقر بود و آگاهی طبقه متوسط ضعیف بود. پس از تقسیم ایران بین روس و انگلیس (1907 میلادی و 1286 شمسی) اوضاع عمومی ایران روبه وخامت رفت و اثرات جنگ جهانی اول (1914-1918) ملت را مستأصل و بدبخت تر و حیات سیاسی مردم و كشور را بیشتر تضعیف كرد.



اوج گیری هرج و مرج و نا امنی كشور نیاز به یك عنصر مقتدر را در انظار این ملت استبداد زده ضروری ساخت و با كودتای رضا شاه در سال 1299 و به یمن تحولات جهانی و وزش نسیم بهاری آن به ایران، در پنج دهه بعد سال های 1300 به بعد، هم سیاست و حكومت در ایران متحول شد و هم جامعه ایرانی. و هر چه به انتهای این دهه یعنی آخرین سال های دهه پنجم (1350) می رسیم طبقه متوسط قوی تر و جامعه سامان یافته تر می گردد و هر قشر و صنف و طبقه ای جایگاه اجتماعی خویش را تا حدی پیدا می كند.

البته روند این پنج دهه هم یك روند ثابت و روبه رشد نبود بلكه فراز و نشیب فراوانی داشت. در دهه اول (1310) شمای جامعه ایرانی تیره، تاریك و پر تضاد و تنش است. اما در این دهه به علت تأثیر منفی حكومت خان خانی و نا امنی های سیاسی اجتماعی در كشور بر زندگی مردم و نیاز داخلی به ثبات و آرامش و هم چنین خواست انگلیس برای وجود یك نیروی مقتدر و با ثبات مركزی در ایران در مقابل توسعه طلبی روسیه تزاری، ملوك الطوایفی جای خویش را به یك حكومت مركزی داد. اما از آنجائیكه اولاً قدرت بدون نظارت فساد اور بود و ثانیاً رضا شاه یك افسر قزاق و نماینده هیچ بخش اجتماعی ایران نبود كه دارای ریشه اجتماعی باشد تا بتواند از دستاوردهای گذشته و مخصوصاً جنبش مشروطه برای پایه گذاری نهادها و سازمان های مدنی استفاده نماید، بنابراین برای تحقق اهدافش و سامان دادن به جامعه از طریق استبداد رأی دنبال شد.

ملت استبدادزده، عقب نگه داشته شده و خرافی بود و به آن ها هم عادت كرده بود و حاكم مستبد، با این حال اقدامات نوسازی پهلوی اول در خلال دو دهه، تلاش در جهت مدرنیزاسیون جامعه ایرانی داشت كه هم به نفع قدرت خارجی بود و هم فئودال های داخلی كه زمانی هم خودش از یك سرباز یك لا قبا در زمره یكی از آن ها درآمد، ولی به این جرگه راهش ندادند و زیرابش را زدند. خودش هم علاوه بر دست اندازی به املاك و اموال مردم كه حتی موتلفینش را هم ضد اش شوراند به اشتباهات زیادی دست زد و تصور درستی از صحنه قدرت بین المللی نداشت و كنار آلمان قرار گرفت و به معادلات منطقه ای و موقعیت مهم و ژئوپلیتیكی كشور توجه نكرد و با قدرت های موثر آن دوران در افتاد و هم به عناصر ملی قدرت ساز كشور توجه نداشت و كنار آتاتورك ایستاد و از او الگو گرفت و با نیروهای موثر جامعه مشكل دار شد و نتوانست اهدافش را دنبال كند.

بنابراین در دهه بیست تأثیرات جنگ جهانی دوم بر رخسار ایرانی نمایان شد، مملكت در فقر افتاد و كشور اشغال گردید و رضا شاه با حفظ سلطنت برای فرزند جوان خود به تبعید رفت. در همه این موارد فقط رضا شاه قابل ملامت نیست، بلكه ضعف حیات سیاسی كشور، عقب ماندگی فرهنگ عمومی مردم و مملكت و عدم شكل گیری نهادهای مدنی برای مشاركت سیاسی اجتماعی مردم در امورات جامعه و سیاست و حكومت هم بی تأثیر در رقم زدن چنین سرنوشتی در آن زمان برای كشور و مردم نبود. ادامه دارد...
منبع: روزنامه ستاره بامداد مورخ 17.11.96

5.0 / 5
4537
1396/11/19
14:15:27
تگهای مطلب: اقتصاد
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
X
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۷ بعلاوه ۱
newweblog.ir - حقوق مالکیت معنوی سایت نیو وبلاگ محفوظ است

نیو وبلاگ

وبلاگ عمومی