هزینه-فایده در امور معنوی
نیو وبلاگ هزینه-فایده در امور معنوی
مثال دنیوی و ملموس تر در معنویات آموزش و پرورش و تغییر فرهنگ است كه هر جامعه ای بسته به همت خود و نگاه آینده نگر رهبران آن، بر آن تاكید می كند. ملتی هم چون ما هزینه كردن در آن را جزو هزینه های جاری می خواند و ملت های دیگری، همانند ژاپن كه عملا مسلمانند، با اینكه اسماً نیستند آن را امری سرمایه ای می دانند و بر مبنای اعتقادات خود بیشترین بها را به معلمان می دهند و بزرگ ترین سرمایه گذاری را در امور آموزشی می كنند و بی شعار به اهداف خود می رسند.
در امور معنوی باآنكه سرمایه گذاری دیر جواب می دهد ولی باید جواب بدهد، باید مشخص شود ظرف مدتی كه برای آن هم حساب و كتابی است حاصل سرمایه گذاری ها چه شد و چه به دست آمد.
تربیت نسل جدید، اگر پدران و مادران گرفتار سنتی غلط باشند بسیار دشوار است. این كه می گویند باید نسلی برود نسلی دیگر بیاید همین است. قوم موسی بعد از دیدن آن همه معجزات از او وقتی می خواستند وارد سرزمین كنعان شوند. گفتند ما این جا می نشینیم و تو و خدایت به جنگ ظالم برو! و از این رو مقرر شد آن ها تا به روی كار آمدن نسل جدید، در بیابان ها سرگردان باشند.
اجتناب، استنكاف و یا غفلت از پذیرش هزینه-فایده در امور معنوی، صدمات و لطمات جبران ناپذیری دارد. عده ای امكان دارد آن را طنز بدانند و عده ای به خاطر عدم توان آن را فعلاً به كناری نهند، ولی دشمنی كه بر ملتی طمع دارد، زمام كار را به عهده می گیرد و نرم نرمك و با حساب در فرهنگ و باور ملتی نفوذ می كند و از غفلت، سردرگمی، بی برنامگی و یا گرفتار مسائل روزمره شدن آن ها سوءاستفاده، و در بلند مدت برنامه خویش را اجرا می كند. این برنامه ها همه جانبه و با یك هدف صورت می گیرد و به گونه ای عمل می گردد كه جامعه هدف، خود، پس از مدت ها بیدار می گردد كه دیگر كار از كار گذشته است.
فرزندآوری و تربیت آن برای پر كردن شكاف جمعیتی یكی از این موارد است. ملتی كه یا به خاطر راحتی خود و یا به خاطر مخارج سنگین زندگی كه از جانب حكومت و وابستگان سیاسی و اقتصادی آن، بر آن ها تحمیل شده از فرزندآوری استنكاف می كنند و آن را دست كم می گیرند، در آینده ای نه چندان دور، شاهد خواهند بود كه دیگران بر آنها مسلط خواهند شد و خواهند فهمید كه غفلت های گذشته چه بر سر آن ها آورده است.
برون رفت از چالش ها و رسیدن به شاه راه توسعه و عدالت كار ساده ای نیست و زمان بر و طولانی مدت، و به شكلی در لحظه، غیرمحسوس است. مثال آن گرفتاری بوجود آمده توسط موادمخدر است كه در آینده معلوم خواهد شد كه ما چه از دست داده ایم و تازه بعد از آن همه تلاش و هزینه به نقطه اول هم نرسیده ایم. البته اگر برون رفت حاصل و كامل شود. همه این ها زمان برند و طبیعی است كه كار یك نسل است و در طول زمان اتفاق می افتد.
در این گونه موارد همكاری ملت و دولت الزامی است. با اینكه در مسائل اقتصادی هم الزامی است، اما در مسائل معنوی این همكاری باید بیشتر باشد و علاوه بر آن، باید نوعی اعتقاد هم وجود داشته باشد و الا، اصلا كار پیش نمی رود. مثلا شما می خواهید كسی را عالِم كنید اما او نمی خواهد، نمی كِشَد، و یا ظرفیت ندارد، پس نیروی شما به هدر می رود. ملتی نمی خواهد در دنیا سربلند زندگی كند و همواره چه به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم وابسته به قدرت های مادی باشد شما هر چه تلاش می كنید گویی خویش را خسته كرده اید! البته هیچ ملتی نیست كه نخواهد سربلند زندگی كند، اما گاه عوامل درونی سبب می گردد كه مردم اعتماد خودشان را از رهبران از دست می دهند. این جاست كه حرف دیگران بیشتر كارگر می افتد، ولی غافل از این كه آن ها از وضعیت موجود تبری می جویند در حالیكه از وضع آینده به هیچ وجه مطمئن نیستند و نتیجه این می گردد كه از چاله به چاه پناه می برند! در این صورت شما هر چه بیشتر فعالیت و هزینه كنید او اگر اعتقاد نداشته باشد و یا نخواهد، نه تنها شما هزینه می پردازید بلكه سبب تلاشی فكری و روحی ملت خود می شوید. در میان كشورها اگر دولتی بعنوان مثال راه رستگاری را برای ملتش می خواهد باید تفاهم، اعتماد و اعتقاد را بین آن ها به وجود آورد و چنان چه آن ها نخواهند و یا نفهمند و یا دیگران بر روی مغز آ ن ها كار كنند نه تنها توفیقی حاصل نمی گردد بلكه سبب فروپاشی بیشتر خواهد شد. مگر حضرت علی نبود كه چون دید ملتش به او توجه ندارند و یا عدالتش را تحمل نمی كنند و یا تحت تأثیر اغواگران قرار گرفته اند، سرانجام آن ها را نفرین كرد و گفت خدایا مرا از آن ها بگیر و بدتر از من را بر آن ها مسلط كن!
خودخواهی رهبران یكی از آفت های بزرگ است كه باید از آن پرهیز كنند وگرنه آسیب فراوان می بینند و به جامعه لطمه می زنند. واقع نگری و آینده پژوهی بر مبنای توجه به گذشته و حال و تحلیل آن است. شعار دادن كاری از پیش نمی برد. تُركتازی آفت بزرگی است كه با اینكه امكان دارد نیت، صادق باشد ولی تحمل مردم هم باید لحاظ شود.
شما می خواهید ملت خویش را به مقصدی (مادی و یا معنوی) ببرید و هدایت كنید و از این رو به كشورهای دیگر كمك می كنید و یا افقی دوردست ترسیم می كنید، ولی متوجه می شوید كه ملت خودتان گرفتار صدمه هایی شده است كه جبران پذیر نیست. در این جا نمی توانید با قطعیت به مسیر ادامه دهید مگر آن كه دوباره با ملت تجدید عهد و میثاق كنید.
انسان عاقل برای كارهای خود برنامه دارد. این برنامه ها باید مقدور و امكان پذیر باشد و الا خسارات آن بیشتر از فایده آن خواهد بود. این كه بعضی مسئولان با عنایت به شرائط فعلی بلندپروازی كنند، باید دید تا چه اندازه واقع بینانه عمل می كنند. من امكان دارد آرزو داشته باشم رئیس جمهور شوم ولی امكاناتی كه در اختیار من است توان دهدار شدن را به من نمی دهد، ازاین رو این تلاش هم به قول معروف «وسمه بر ابروی كور» خواهد بود.
اگر یمنی ها بعنوان مثال مبارزه می كنند و از همه چیز خود می گذرند برای این است كه آینده روشنی را برای خود ترسیم می كنند و نمی خواهند دولت متجاوز بر خاك آن ها حكومت كند و منابع آن ها را به یغما ببرد. در جنگ ۸ ساله هم وضعیت ما همین طور بود. هر ملت دیگر هم كه با استكبار مبارزه می كند باید توجیهات قوی داشته باشد و در عین حال، نیروهای داخلی را هم از دست ندهد. اگر قرار باشد مقاومت ها سر انجام به نوشیدن جام زهر منجر شود، پس چه بهتر برای مبارزه سناریوی دیگری طراحی شود، تا به چنین سرانجامی مبتلا نشود.
داستان برخی از فعالیت ها مانند این مثل می ماند كه كسی كاسه ماستی داشت و آن را در كنار دریا به آب ریخت. گفتند چه می كنی؟گفت می خواهم دوغ درست كنم. گفتند كه با این كار كه دوغ درست نمی گردد. در پاسخ گفت، اما اگر بشود چه می شود! باید توجه داشت كه برنامه ها نباید آن قدر آرمایان گرایانه باشد كه قابل دسترس نباشد و یا خسارات آن به گونه ای نباشد كه همه قوای داخلی را به تحلیل ببرد و نتیجه ای عكس دهد.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب